جای یک چارگوش
سپید
جای یک میخ کوچک و تیز
مانده روی سینه ی دیوار
شاید این خالی
عکس بادی در قفس بوده است
رو به روی جوخه ی خاموش سنگی سخت
شاید این
تصویر گور مرد گمنامی
در زمستان است
شعر از رویا زرین
بندهای قدیم سست میشوند
مهم نیست ترمیمشان کنی
یا نکنی
کمرنگ و ناپدید میشوند
مهم نیست
مهم نیست دیگر
ریشههایی در اعماق جان میگیرند
ریشههایی دیگر
ساکتی
در روز
در شب
در خواب
در بیداری
دیگر مهم نیست
زنگ بزنی به کسی که تو را میشناخته
به زحمت چند کلمه بگویی
کسی از تو خبر ندارد.
سارا محمدی اردهانی
زیارت نامه می خوانم
مثل روزهای آفتابی ،
وقتی دلت هوس بابونه می کندو
سکنجبین!
چشمه های دلم مثل سیر و سرکه می جوشد.
نکند صدای من به تو نرسد؟!
نکند حسرت ندیدنت کهکشان کهکشان
تو را دور کند از من!
پرت می شوم از خودم
جای دوری نمی رود.
اما حواسم نیست
انگار هزار پاره شده ام
به کوه می رسد
به باد!
صدایت در گوشم می پیچد
گویی سالهاست که در کنجِ دلم غنوده ای
با آیه آیه ی احساسی که در اینجا نوشته است!
شعر از سلبی ناز رستمی
هر شب با رویای تو بیدار می شوم
به خودم نگاه می کنم،
به این طره زلفان سپید که هی تکرار می شوند درآیینه!
به تو نگاه می کنم ،
به مردی دوست داشتنی
و کبوترانی که عجیب مهربان شده اند!
هرشب کارمن این ست که بیشتر فکر کنم به شب،
پرده و ماه !
نگاهم در آینه فرو می ریزد
به جزیره ای که به زیر آب می رود.
این ساحل که خواب ندارد
پرندگانش دیرهنگامی ست کوچیده اند.
دیر هنگامی ست که این جزیره به اتاقم رسیده است.
حالا
من به هرکبوتری که از دوردست می رسد
سلام می دهم
می خندم
و فکر می کنم من و تو خاطرات رویای یک شبانه ایم!
برچسب :ازمجموعه کتاب بوی نارنجی نارنجک"شاعر سلبی نازرستمی