فقط یک کودک نبود
که درقراء خون دست تکان می داد.
الفبای بزرگی بود
که به تیر سه شاخه ی عشق
اذن عاشقی می داد.
کودک
پرنده شده بود با هرچه تیری،
که درکنارش پهلو می گرفت.
کودک می خندید
به دوردست ها
تا
روشنایی
راهی نمانده بود.
برچسب: اشعار سلبی ناز رستمی
سلام و هزاران درود مرحباااا
سلام سپاس از حضورگرمتان
سلام و هزاران درود


مرحباااا
سلام
سپاس از حضورگرمتان