شنه آمد کنار آب نشست، دست دریا پر از تمنا شد
تشنهتر از همیشه برمىگشت، آسمان غرق در تماشا شد
چشم در چشم کودکان، آتش خیمه در انتظار او مىسوخت
ناگهان اسب بىسوار از دور در غبارى غلیظ پیدا شد
یال در یال اسب، مىآمد خبر تلخ تازهاى با او
داغ شد سینه زمان ناگاه پیش افتادنش زمین پاشد
ماه در شرم خاک مىغلتید، غیرت از نام کوهها افتاد
آن طرف شب پر از سیاهى، تیغ این طرف آفتاب تنها شد
او که دریاى مهربانى را به تمناى کودکان مىبرد
تا همیشه همیشه تاریخ، دست آبآورش معما شد
مىرسم محو بهارت بشوم، مىکند از تو جدایم پاییز
مىنشینم تو ببارى، به دلم مىزند باز صدایم پاییز
تا به شوق من و تو جلوه دهد، آسمان کوچ پرستوها را
تا که از باد بریزد همه رقص، گفته بودى که مىآیم پاییز
تو نمىآیى و من خسته زعشق مىروم رو به غروبى غمگین
مىرسى تا پر احساس بهار مانده از من رد پایم پاییز
اینکه بر شانه من بىتو عزیز! این چنین شور غزل مانده هنوز
کولهبارى است که لبریز غم است، هدیه آورده برایم پاییز
عاقبت مىرسد آن لحظه پاک، مىوزد از لب آوازت عشق
فرصت سبز شدن نیست ولى، مىزند باز صدایم پاییز
برچسب :راضیه رجایى شاعر خراسانى متولد اوّل شهریور 1355 در مشهد مقدس است. او تحصیلات ابتدایى و دبیرستان را در این شهر گذرانده و اکنون دانشجوى رشته روانشناسى است. وى بیش از ده سال است که با شعر مأنوس شده و در این فضاى پر از رمز و راز قدم مىزند، شعر مىخواند و شعر مىگوید و در محافل فرهنگى و ادبى مشهد حضورى مداوم دارد. در حال حاضر در واحد آفرینشهاى ادبى حوزه هنرى خراسان فعالیت مىکند و عضو هیئت مدیره انجمن ادبى آستان قدس رضوى مىباشد. همچنین مسئولیت انجمنهاى شعر فرهنگسراى غدیر مشهد به عهده ایشان است. خانم رجایى بیشتر غزل مىسراید و مجموعه اشعارى از او در سال 1380 به وسیله انتشارات نیستان به چاپ رسیده است، با عنوان «گزیده ادبیات معاصر»