وقتى با چشمانم مىبوییدم تو را
سجّادهام قالیچه حضرت سلیمان شد
من طوافکردمت
در اتاق خاطرههایم با تو
بدون پیمودن مسافتى دروغ
وقتى ذکرت نبضم را مىنواخت
همچون ناقوس کلیسا مىشدم
و در حرکت یکریز روحم
که دیوانهوار به دیوار کوتاه سینهام مىکوبید
پژواک رهاییم را
فریاد مىزدم
و در این تکرار لذت
حتّى سوزنى در اتاق متبرکم
جاى نمىگرفت
همه جا من بودم و تو
دوستت دارم
اى خدا
چون رود، هواى آرمیدن دارم
از دشت، هواى لالهچیدن دارم
رو سوى فلک پشت به دنیاى دنى
از قید جهان میل رهیدن دارم
یک عمر به جستجوى یک چشم زلال
یک عمر به فکر آرزوهاى محال
یک سینه ز آرزو و صد تکّه ز قلب
کافیست مرا در سفر سخت کمال
از پیله تن، میل رهیدن دارم
از ابر جنون میل چکیدن دارم
سرریز شدم ز عشق، آخر چکنم؟
از باده حق، میل چشیدن دارم
برچسب :فیروزه فزونى شاعر متولد 1343 لنگرود که داراى همسر و دو فرزند است. مادرش صفورا از شعراى خوب گیلان است که چندین مجموعه به چاپ رسانده و از شعراى گیلان صاحبنام مىباشد. فیروزه فزونى شعر موسیقى و آواز را با هم آمیخته است. خود مىگوید: «کار هنرىام را در کودکى با رفتن به کلاس باله شروع کردم. بعد به کلاس گیتار رفتم. بعد از چند سال مدتى پیانو کار کردم. بالاخره سازى را که ادامه دادم و با حسهاى درونم همنواتر یافتم، سهتار بود که با استادهاى بسیار خوبى از جمله خانم توفیق و ... ردیف میرزاعبداللّه را دوره کردیم. ترانهسرایى را هم تجربه کردهام و روى آهنگهاى استاد گنجهاى شعر گذاشتهام. در ضمن با سنگهاى طبیعى که از کوه و طبیعت جمعآورى مىکنم، مجسمه مىسازم و روى سنگها را گاهى با تراش دادن و گاهى نقاشى و بیرون آوردن اشکال از دل سنگ و گاهى سوار کردن چند تکه روى هم، حجمهایى در مىآورم که شاید نامش مجسمه باشد.» ایشان نمایشگاهى از مجسمهسازى با سنگ را در خرداد 83 در گالرى فاخته به معرض دید علاقهمندان گذاشته است. مجموعه اشعار او به نام «آسمان رنگ خاک، دریا رنگ خون» غزل و مثنوى است. در اشعار پر احساس او نگرش به طبیعت و نیایش به خداوند فراوان دیده مىشود