براى صادقانهترینهاى وطنم
به آنکه مىنگارد خطّ تاریخ
بگو دریادلان را مىشناسد؟
بگو آن موجهاى رفته تا ابر
ز ساحل غافلان را مىشناسد؟
سواران بر سُتور عشق و امّید
نشستهمحملان را مىشناسد؟
چو نورى رفته تا اعماق ظلمت
سیاهىزایلان را مىشناسد؟
بگو آیا قلم با واژهاى چند
سپیدهمحفلان را مىشناسد؟
به خون خود نموده سجده آرى
مصلاّ منزلان را مىشناسد؟
سرابى مىنماید، لیک تاریخ
همه پر حاصلان را مىشناسد!
کِه اى، کِه اى که چنین سرخوشانه مىآیى
به باغ خاطر من بىبهانه مىآیى
چو نقش عُمر پُر از رنگ آرزوهایى
بهار شعرى و با صد جوانه مىآیى
سپیده و طلوع دوبارهام از توست
ستارهاى و به شب روشنانه مىآیى
طنین یاد تو چون در سراى دل پیچد
خیال مىشوى و با افسانه مىآیى
زُلال صاف تو اى چشمه حیاتانگیز
به دشت عاطفهاى بىکرانه مىآیى
شکستهاى به نگاهى سکوتم و اینک
درون خلوت رازم نهانه مىآیى
به یک نگاه دگر نیز پاسخم برگو
به سجدهگاه عشق تو هم مؤمنانه مىآیى؟
برچسب :پروین جزایرى «شبگیر» از شاعران خوب روزگار ماست. در تهران متولد شده و در همین شهر نیز تحصیلات خود را آغاز کرده و به پایان رسانده است. او روانشناسى خوانده و سالها به خدمات آموزشى و ادارى در دانشکده مخابرات اشتغال داشته است. شعر را از نوجوانى شروع کرده و به گفته خودش: «شعر با همه لطافت و ظرافتهایش شاید جدىترین کار زندگى او باشد که هرگز به چشم امرى حاشیهاى در کنار سایر روزمرگىها به آن نگاه نکرده است».
خانم جزایرى هم در قالبهاى کلاسیک و هم در اوزان نیمایى شعر مىسراید و قالب مورد علاقهاش غزل است به ویژه آنکه در سالهاى اخیر غزل را با مضامین اجتماعى در هم آمیخته و گویایى تازهاى به کار خود بخشیده است. او چندین مجموعه شعر دارد از جمله: «در باغ خاطرهها»، «از بهاران»، «حباب و سراب»، «باورى دیگر»، «غزل این همیشه ماندنى» و ... مجموعه دیگرى به نام «نامه مهر» که آن هم گزیدهاى از اشعار ایشان است. کتابهاى او داراى دو فصل، یک فصل شامل اشعار نیمایى و فصل دیگر به شعرهاى کلاسیک اختصاص دارد. در کتاب «حباب و سراب» فصلى به نام جنگ و یادوارههاى آن است که به اشعار روزهاى خونین جنگ اختصاص دارد. خانم جزایرى از سالهاى آغازین سرایش تا به حال با نشریات گوناگون همکارى داشته و اشعار او در روزنامه ها و مجلات و برخى از مجموعه ها به چاپ رسیده است.