آه ...
[آه ... چون صحارى بىنشان
در گرما گرم داغ
سرود سبز صنوبران بر خاک افتاد]
آرى سرود سبز صنوبران،
بر سقف ساکت سَدهها
براى همه کبوتران تشنه بىباران
- آنگاه بارگاه بدیع آفتاب
بر انگشتانِ بلندش بوسه زد -
آرى! آرى!
کسى که درد زمین را مىدانست
در هنگامه پرواز بال نداشت
آه
آه اى بازگشته تشنه از دریا
با مشکِ موج ...
صلاى حقى و سالار مولا
نیستان از دَمَت سرشار مولا
شکوه دعوتى، آزادهمردى
و دریایى زلال افکار مولا
بیان قاطع و روح کلامى
دلیر و داور و همیار مولا
پیام «هل اتى»، آیات نورى
نشان عشقى و دلدار مولا
توکّل کردى و با ذوالفقارت
زدودى خار از گلزار مولا
ز رستاخیز عدلت لاله رویید
کران تا بیکران خونبار مولا
به مژگانت که صف در صف بهارست
شدم از نرگست بیمار مولا
بده ساقى کوثر، باده از نور
که بردارد ز جان زنگار مولا
سعادت پر زد از آنان که با تو
دورو بودند و دلآزار مولا
درى از غربت خود باز کن باز
که مستم بهر یک دیدار مولا
برچسب :فیروزه حافظیان شاعر خراسانى، اولین مجموعه اشعار او «از بارانهاى عشق»1374، دومین. «ساقهاى تا ماه» 1378 و سومین کتاب پژوهشى است به نام «از عاشقانهترین سرزمینها» 1379 که او به آثار بعضى از شاعران زن ایران و اشعارشان در دو دهه اخیر پرداخته و اثر را به بسیارى از مراکز فرهنگى جهان هدیه کرده است. مجموعه اشعار جدید او (بیدار تا صبح) به زودى وارد عرصه ادب مىشود. بخشى از گفتههاى او را در مقدمه چاپ دوم 1382 «ساقهاى تا ماه» مىخوانیم:
«... و امّا از زندگىام که چون با شعر آمیخت نگاهم را به هستى متحول نمود. با نگرشى دگرگونه به جهان اطرافم دقیق شدم. به گفته آندره ژید «باید اهمیت در نگاه تو باشد، نه در آنچه مىنگرى». شعر، مرا با جهان دیگر آشنا کرد و افقهاى تازهاى به رویم گشود و نگاه دیگرى به من آموخت. در هند متولد شدم. در خانوادهاى ایرانى اهل علم و ادب. پدرم مردى عارف و دانشمند بود. عمرى را صرف خدمت به انسانها و تحقیق در علوم و حکمت الهى نمود که دستاوردهاى او عاید طالبان علم و عمل شد ... خیلى کوچک بودم که از بمبئى به مشهد نقل مکان کردیم و ... .»