تا کى کلید دل به تو باید سپردن؟
سنگینى یک قفل را با خویش بردن؟
حتى براى دیدنت در خلوت خواب
باید هزاران چشمک شب را شمردن؟
تا کى براى ماندن دیوار پرهیز
لب بر لب جام فراموشى نبردن؟
مىپوسد اینجا ذره ذره، بودن من
دست صبورى در عطش تا کى فشردن؟
بشکن! بسوزان! سیل شو، ویرانهام کن
من خستهام از این همه آهسته مردن
مىرسد و مىرود این بهار و آن بهار
دور مىزند زمین کهنهتر بر این مدار
دستهاى دور را باز گریه مىکنیم
دردهاى کهنه را باز هم چه بیقرار
دیده و ندیدهایم عشق را و وصل را
فصلها و ماهها، روزهاى فصل یار
چشم باز مىکنیم بر زمین و آسمان
از بنفشه این کبود، آن ز ابر داغدار
ابر تیره وسیع! حامل هزار بغض!
بشکن این طلسم را حرف تازهاى ببار!
مژدهاى که مثل برگ زنده باشد و لطیف
با پیام تازهاش، ختم فصل انتظار
برچسب :فریبا یوسفى قاسمآبادى متولد مهر 1349 در تهران مىباشد. علاقه و توجه به شعر از دوران کودکى با او بوده و در خانوادهاى رشد کرده است که پدر و مادر در آن به شعر علاقهمند بودهاند. در دوران نوجوانى و جوانى قرار گرفتن در شرایط اجتماع این توجه را در او برجستهتر کرده است. ازدواج و پس از آن مادر شدن بر خلاف تصور، او را از این علاقهمندى باز نداشت و حمایت همسرش براى بروز بیشتر این استعداد موجب شد شعرهاى او به سمت کاملتر شدن حرکت کنند. شعرهایى که به عقیده خودش: «هنوز در ابتداى راهند امّا مىخواهند پیش بروند تا از زمان خود جا نمانند». او علاوه بر شعر در رشته خوشنویسى نیز فعال است و خود را براى آزمون دوره ممتاز آماده مىکند. همچنین «ردیفهاى آوازى» را نزد خانم داوودى که از شاگردان استاد شجریان مىباشد مىآموزد در کنار فعالیتهاى هنرى در کار ساخت زیور آلات با همسرش همکارى مىکند. در سه مجموعه شعر «شعر جوان»، «از عاشقانهترین سرزمینها» و «زنان همیشه» به کوشش خانمها: سیمیندخت وحیدى، فیروزه حافظیان و پوران فرخزاد، با اشعارى که غالباً غزل بودهاند حضور داشته و دفتر شعرش آماده چاپ است.