صدیقه محمد جانی

1
دل را به حضور تو چو پیوند زدم
بر سادگی سپــــــــــــیده لبخند زدم
با یاد خوش و خاطره ی «دلچسبت»،
این آینـــــــه ی شکــسته را بند زدم


2
در هستی من چه جا نمودیای عشــــق
پیغمبری ادّعا نمودیای عشــــــــق
انگشتِ نگاه سوی قلـــبم داری...
شــقّ القمـــری به پا نمودی ای عشـــق

3
در ســـــایۀ کوچـــــه باغ ، او را دیدم
با قــلقـــلکِ نـــگاه او ، خنــــدیــــدم
تا دستـــــــــِ دلم رو نشده ، گفتم زود:
ای عشق! من از باغِ تو، سیبی چیدم!

4
بر من تو بتاب باز حیرانم ؛ عشــــــق!
از تیرگی وهم ، هراســانم؛ عشـــــــق!
هر ذره ام آغـــــوش به ســـویت دارد
یک مزرعه آفتـاب گردانم ؛ عشــــــق!

برچسب : نسیم محمد جانی شاعر سه گانی سرایی ست که در این زمینه هم تمام دارد.محمدجانی [ با نام شناسنامه ای صدیقه] دبیر و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی اهل دیار سرسبز و آبی مازندران  می باشد . از وی نقدها ی بسیار خوبی در سایت شعر نو موجود است. 

آثار وی:

• «دریا برایم قصه ها دارد »ناشر/ شاملو 
• اثردیگری نیز که در دست چاپ دارد