شکوه شعر زنان معاصر

عاشقانه ترین اشعار زنان معاصر

شکوه شعر زنان معاصر

عاشقانه ترین اشعار زنان معاصر

زنان خوابیده روی خط‌های سفید ..


شاید بمانم
شاید روی خط‌های عابر پیاده بخوابم
و ساعت‌ها به صدای ترمز ماشین‌ها فکر کنم
که از صدای دوستت‌دارم‌های تو بلندتر است
شاید کوتاه بیایم
بروم تا سر کوچه
شوینده‌ها را بخرم
زندگی‌ام را بسابم
و با زن‌های سریال‌های خانوادگی کمی درددل کنم
قرار نامعلومی داشتم
قرار نامعلومی دارم
از کدام روزنه تابیده بودی
که چشم را می‌زنی نوربالای عزیز ؟
گفته بودم خط‌های سفید
جای مناسبی برای بوسیدن نیست
شاید بمانم
شاید بخوابم
و به تمشک‌های وحشی فکر کنم
و به تکرار حیات وحش
ساعت هشت شب
و به شال بنفشی
که زیر ترمز ماشین‌ها پاره شد
نشد که پر شوم از تو
از وقت‌های خالی از تو پر شدم
دیروز بود ؟
امروز است ؟
لب‌هایت را جلو می‌آوری
گونه‌ات را می‌بوسم
هک شده‌ام
با حفره‌ای عمیق
و ماشین‌ها مدام
از زنان خوابیده روی خط‌های سفید
پیاده می‌شوند ..


{ روجا چمنکار }

"بی نوازش"


دلگیر که می شوم ....

اما نه ....
دیگر نه ، دریای آبی چشمانت پیداست 
و نه حتی ،
قاب شیشه ای هراس و تردید ...
کویر گونه هایم تَرک برداشته و 
نسیم روح نوازِ گیسوانت را ندارم
که بوته های حسرتم را بنوازد ..

به کدامین ساحل دل بستی ،

که اینچنین بیــــــزار ،

از احساس خروشانم شده ای ؟!


{ زهره طغیانی }

« نذر کرانه ای»

بی فایده است

در انتظار کدام فصل درنگ کنم

تا تو دوباره عاشقم شوی

با پرنده ای در اوجِ لذت!

با بار و بندیلی که نه با باد می آیدو

نه با باران !

بی فایده است قدم زدن در کوچه و خیابان

دست کشیدن روی سنگریزه های رنگی شب!

فانوس را بر می دارم

پاهایم را می چسبانم به اضطراب رنگ هایی

که به زیر قدمهایت ته نشین می شود.

و دست هایم ،

نذر کرانه ای که هر روز

با هیأتی از ابرها،

تو را به خانه بر می گرداند.

 

 بی فایده است باید بمیرم

تا زنده شوم در پیراهنِ فصلی که شکوفه هایش

دورتر از زمستان امسال

یاد تو را ،

بر سر و دوش این خانه

احرام می بندد.